۱۳۹۴ دی ۱۰, پنجشنبه

1

مامان خوبم سلام ...دیشب آخر وقت رسیدیم تنکابن پیامک زدم حتمن خوندی ...اینجا هوا سرده ازدیشب م  بارون  ریز درحال باریدن ه ...مامان جان جای خالی تو حس می کنم ...ای کاش کنارم بودی وُازاین هوا نفس می گرفتی ...الان که دارم برات می نویسم آقای گلابی رفته محضر برای نوشتن سند خونه ...مامان خیلی دلم گرفته سالها خونه آقای گلابی زحمت کشیدم خون دل خوردم .یکی وُ دوتا کردم  ....
اصلن نمی دونم چرا این حرفا روُبرای تو میگم با این که می دونم دنیا ارزش غصه خوردن و حسرت کشیدن نداره ...
صدای قفل درمیاد ِ...فک کنم اقای گلابی باشه
اره مامان عزیزم  گلابی با یک جعبه شیرینی این یعنی کار به نام زدن سند تموم شده ..می دونم دعای خیر تو پشت سرما بوده وگرنه کارا به همین راحتی پیش نمی رفت ...مامان خوبم خونه آفتاب رو دلبازی قسمتمون شده ...برم برای آقای گلابی چای بریزم با شیرینی می چسبه ...خیلی جای خالیت حس میشه ؛خیلی زیاد