۱۳۹۶ آذر ۷, سه‌شنبه

0

یکی نیست بهم بگه آروم باشم .قدر جوون و جوونی از دست رفته ام را بدونم .
اماخب هیچکس به فکرم نیست
نه مادرم زنده است که بخواد با دلسوزی و مهربونیش وقت و بی وقتش یادم بیاره که دیگه وقتش رسیده
باید یکم به خودت برسی 
کم کم سنت داره میره بالا تو مریضی
مواظب قلب بیمارت  باش
 اینهمه استرس و دل نگرانی های بیهوده بیفایده است !!!!

۱۳۹۶ آذر ۲, پنجشنبه

99




نشستن و انتظار کشیدن وقت و بیهوده تلف کردن برای من خیلی عذاب آوره
نمی تونم ازخونه بیرون برم چون باید مواظب عزیزترینم باشم .خوب خیلی هم بد نیست باید اینو قبول کنم .
ازیه جهت احساس پوچی میکنم .قبلن خودمو با کار بیرون سرگرم میکردم .

کار تو خیاط خونه خودم .کار و تولید لذت خاص خودشو داره .
کارکردن وخستگی ازکار و تلاش و نتیجه کار رو دیدن .کاش زمان برمیگشت به چند سال عقب 
 من میتونستم درست تصمیم بگیرم
میشد همون سالی که شراکت و بهم زدیم من با سهم خودم یه کارگاه کوچیک تر اجاره میکردم 
 با تولید کم شروع میکردم کاریکه باعث سرگرم شدن باشه .
 ازاین بیهودگی نجات پیدا میکردم .
اما چکنم که گاهی یک تصمیم اشتباه به کل روند زندگی لطمه میزنه .

ولی خوب بازجای شکرش باقیه که به لطف خدا سالم هستم حداقل میتونم رو پای خودم بایستم
وخودمو یه جوری سرگرم کنم .البته با کتاب خودن...کار با کامپیوتر و آشپزی و خانه داری!!!